استراتژی چیست و چه کاربردی در مبارزه دارد؟
مبارزه یک علم است. برای سرنگون کردن دیکتاتوری ولایتفقیه اولین و ضروریترین موضوعی که قبل از هر اقدام عملی، باید مشخص بشود این است که با چه روشی میخواهیم حکومت دیکتاتوری را سرنگون کنیم؟
به عبارت دقیقتر استراتژی یا راهبرد ما برای سرنگون کردن دیکتاتور چیست؟
پس بنابراین ابتدا باید ببینیم که استراتژی چیست و چه نقشی در مبارزه ما دارد؟
معنای عام استراتژی
استراتژی در لغت از ریشه یونانی (استراتگوس) Strategos به معنی لشکر و یا فرماندهی گرفته شده و کاربرد نظامی داشته است.
اما امروزه «استراتژی» یا «راهبرد»، به زمینههای دیگر نیز تسری پیدا کرده. مفهوم عامتر و کاملی دارد که آن را «نقشهمسیر و روش کلی و بلندمدت برای رسیدن به اهداف تعیین شده» تعریف میکنند.
تعیین استراتژی از این جهت برای ما ضروری و مهم است.
اولا ؛ یکی از دو اصلِ پایهیی هر مبارزه اجتماعی، که بدون این دو اصل مبارزه انقلابی محکوم به شکست است، عبارتند از: اصل اول؛ تعیین استراتژی و اصل دوم؛ اصل وحدت نیروها
ثانیا؛ به دلیل تنوع روشها و استراتژیها، همواره این تهدید وجود دارد که بدون «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» با سادهسازی به وادی الگوبرداریهای صوری بیفتیم و از مسیر درست منحرف بشویم.
بیشتر بخوانید
چرا باید مقاومت کنیم؟ سیاست چیست و چرا باید سیاسی بود؟
چگونه تحولات سیاسی را تحلیل کنیم؟
بازتابهای شکست در استراتژی
در این صورت نه تنها شکست خواهیم خورد، بلکه در اثر این شکست هم ذهنیت کادرهای مبارز و هم جامعه را نسبت به نفس مبارزه فاسد خواهیم کرد.
نتیجه این وضعیت چه بسا منجر به سرخوردگی نیروها و جامعه، شکست جنبش و تثبیت دیکتاتوری برای یک دوران بشود!
نمونه فاجعهبار اشتباه استراتژیک در ایران فروپاشی و نابودی اغلب گروههای سیاسی پس از انقلاب ضدسلطنتی را در تاریخ ایران میشود، دید.
آن جایی که با تحلیل غلط از شرایط پس از قدرت گرفتن خمینی تضاد اصلی جامعه ایران را نه ارتجاع خمینی؛ بلکه «لیبرالیسم» معرفی کردند.
با این تحلیل غلط عملا به متحدین ارتجاع در سرکوب مردم و آزادیخواهان آن هم در زرورق مبارزه «ضدامپریالیستی» شدند.
شاخص یک استراتژی درست
اما شاخص یک استراتژی درست و منطبق با شرایط چیست؟
در کلیترین صورت روشهای مبارزه به دو دسته کلی تقسیم میشوند. مبارزه مسالمتآمیز سیاسی و مبارزه قهرآمیز!
اما کدامیک را باید انتخاب کرد؟
شاخص انتخاب چیست؟
آیا انتخاب روش مبارزه به خواست ما بستگی دارد که مثلا کدامیک را انتخاب کنیم؟
یا نه این دشمن است که به ما تحمیل میکند به چه روشی مبارزه کنیم؟
واقعیت این است که تعیین روش مبارزه دست ما نیست. همه هنر ما اینست که این روش را از دل شرایطی که در آن قرار داریم کشف کنیم.
حرکت از معلوم به مجهول
اجازه بدهید برای ساده کردن بحث با این سوال از معلوم اثبات شده به مجهول برسیم…!
آیا میتوان با دیکتاتوری «ولایتفقیه» که خود را نماینده خدا بر روی زمین معرفی میکند با همان روشی که مثلا گاندی با استعمار انگلستان مبارزه کرد. یا با «نافرمانی مدنی» لوترکینگ در آمریکا به آزادی دستیافت؟
اگر جواب منفی است، تفاوت در چیست؟
مروجین این تئوری چه واقعیتی را نایده میگیرند؟
تشابه دیکتاتوری ولایت فقیه با دیکتاتوریهای کلاسیک
واقعیت این است که مروجین این نظریه اگر وابسته به همین حاکمیت نباشند، فاقد بینش و روش شناخت منطقی و علمی هستند. به همین دلیل هم ماهیت دیکتاتوری مذهبی ولایتفقیه را مشابه دیکتاتوریهای کلاسیک ارزیابی میکنند.
همان اشتباهی که پس از سقوط دیکتاتوری سلطنتی عدهیی نعرههای «مادون سرمایهداری» خمینی را مبارزه «ضدامپریالیستی» معرفی میکردند.
بنابراین برای «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» جامعه نیازمند بررسی دقیق این سه مقوله هستیم:
– وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه
– تضاد یا دشمن اصلی (حاکمیت سیاسی)
– توان و اهداف اپوزیسیون
بدون شناخت دقیق و علمی این سه مقوله امکان ندارد که بتوانیم یه یک استراتژی پیروزمند دست پیدا کنیم.
ادامه دارد…