تعفن ولایت فقیه و غفلت از اصل و ماهیت این مرداب خطرناک
وقتی دمکراسی به معنای واقعی کلمه یعنی رای و حاکمیت مردم در یک کشور حکمفرما نباشد، قطع یقین طبقه حاکم میشود «شاه» و «قیم صغار» که حکم به «هر کس نمیخواهد جمع کند و برود» میکنند.
حافظه تاریخی مردم ایران از یاد نبرده است زمانی که محمدرضا شاه پهلوی بر خلاف قوانین مشروطه و پس از تاسیس «حزب رستاخیر» در اسفند ۱۳۵۳، دستور میداد که «هر کس که مخالف این حزب باشد جایش یا در زندان است و باید گذرنامه بگیرد و هر جایی که میخواهد برود»!
از نظر شاه که جامعه را به دو قطبی «شاه و رعیت» تقسیم میکرد، سرنوشت «رعیت» جز این نمیتوانست باشد.
بر اساس این دیدگاه، «شاه» کسی است که «صاحب اختیار حیات و ممات رعیت» است و میتواند برای آنان نسخهی «هر کس نمیخواهد و مخالف است جمع کند و برود» بپیچد!
تاریخ ایران با سرنگونی محمدرضا پهلوی نشان داد که آن کس که باید جمع کند و برود، اوست و نه مردم ایران و هر کس که مخالف دیکتاتوری از هر نوع آن باشد.
اما بد رفت و بدتری به نام ولایت فقیه جایگزین آن شد، ولایت فقیهیی که آشکارا مردم را «صغار» و «ولی فقیه را قیم صغار» معرفی میکند.
این حکومت از باورهای دینی و مذهبی مردم ایران سوء استفاده کرده و با توسل به موضوع دین و مذهب، سعی در مشروعیت بخشیدن به خودکامگی و سلطنت مطلقهی فقیه را داشته و دارند.
در زمان همهپرسی قانون اساسی ولایت فقیه، برخی از سازمانهای سیاسی نظیر مجاهدین خلق، که در آن زمان، خطر دیکتاتوری در پس پردهی دین در اصل ولایت فقیه را به روشنی میدیدند، همهپرسی قانون اساسی آن را تحریم کردند.
ولایت فقیه و تباهییی که برای ایران به ارمغان آورد
پس از آن که خمینی مرد، در سال ۱۳۶۸ قانون اساسی حکومت ولایت فقیه بازنگری و بازبینی شد و ولایت فقیه با عنوان جدید «ولایت مطلقهی فقیه» به ثبت داده شد.
تجربه نشان داد که پیشبینی مجاهدین خلق و برخی احزاب و گروهها و سازمان سیاسی که آن زمان مخالف «اصل ولایت فقیه» بودند، کاملا درست بوده است. [۳۰ خرداد در روند تحولات؛ اصلاح ناپذیری ولایت فقیه! و ضرورت انقلاب]
حال که دههها از آن روزها گذشته است کار به جایی رسیده است که در درون حکومت ولایت فقیه، رسانههای تحت امر نیز، دیگر این سلطهگری و دیکتاتوری را برنمیتابند و به فرهنگ برآمده از آن میتازند.
روزنامه حکومتی «هممیهن» در روز شنبه ۱۸ شهریور در مطلب تحت عنوان «شما صاحب این مملکت نیستید» به بازخوانی دیکتاتوری از نوع ولایت فقیه پرداخته است.
مطلب این گونه آغاز میشود که آن روز که یک کارگزار حکومتی ولایت فقیه در آنتن زنده تلویزیون اعلام داشت که «هر کس از وضع موجود ناراضی است جمع کند و از این مملکت برود، کمتر کسی فکر میکرد که این جمله زشت و زننده به تئوری یک جناح سیاسی تبدیل شود».
مطلب استناد کرده است که «آدمیزاد اگر اهرمی برای مهار نداشته باشد حرص و ولعش سیریناپذیر است»، «وقتی همه ابزارهای قدرت را برای خودتان خواستید… معلوم است که هوا برتان برمیدارد»، «و هر کس که چون شما نیندیشد را امر به رفتن میدهید».
این مطلب سپس ایراد را به ساختار حاکمیت ولایت فقیه گرفته و افزوده است «مشکل از ساختاری است که به شما اجازه میدهد بیپروا بتازید و خودتان را صاحب حق و حقیقت بدانید»، و این فرهنگ گفتگو را برآمده «از دل فرعونیتی میداند که نظیرش تا کنون دیده نشده است».
مطلب میافزاید «جمع کن و برو فقط یک شعار… نیست یک عقیده فاسد سیاسی است»، و بفرموده ولایت فقیه همه از «دانشگاهیان، معترضان به سانسور، حجاب اجباری، انتخابات نمایشی، تورم، بیکاری و…» باید «جمع کنند و بروند»!
مطلب در پایان نتیجه میگیرد که با این توصیف اکثر مردم ایران باید «جمع کنند و بروند» و اگر با همین روند ادامه دهید «ممکن است به جای آنها شما [حکومت ولایت فقیه] مجبور شوید جمع کنید و بروید».
سرنوشتی که محمدرضا پهلوی به آن دچار شد و قطع یقین حکومت ولایت فقیه نیز قطعا بدان دچار خواهند شد و باید به زودی «اصلش» و خودش را نیز جمع کرده و از ایران بروند.