چشم است و نور و بیداری، شمع است و پروانه روشنایی.
چشم هایی که بینایی را از دل امانت میگیرند و نوری که هر چقدر هم آن را بشکنند، انکسار نور تابش آن را بیشتر میکند. پروانههای آزادی که چون جان شیفته به گرد آزادی در پروازند و از بذل جان و دل پروایی ندارند. این شور آزادی است که پرواز میکند.
به شهیدان قیام میگویند آنان که جان باختند! اما اینکه حق نیست. راستی آیا آنها جان باختند؟ چه کسی باخت؟ آنکه چشمش را فدا کرد یا آنکس که فرمان شلیک داد و یا آن میرغضبی که ماشه را فشرد؟
در رابطه با شهیدان قیام بیشتر بخوانید
دلنوشتهای برای برادرم؛ علی روزبهانی در صدمین روز!
چه کسی باخت؟
حال صحبت از کسانی است که چشم خود را باختند؟ اما در کلام خودشان سخن از باختن نیست، بلکه از دریافت، سخن میگویند. از آن نور روشنی که در قلبشان تابش گرفت میگویند. آنها روشنایی بیداری یک خلقاند. آنها در سیاهی فرو نرفتند بلکه به سیاهی آتش زدند. آنها در سکوت گنگ فرو نرفتند، بلکه این بار چشم هایشان به ندایی بلند برای آزادی تبدیل شده است. صدایی که میگوید تا رسیدن به آزادی هیچ سکونی در کار نیست. چشم هایی که نمیگریند بلکه میخروشند. چشم هایی که به سیاهی نپیوستند، بلکه نورند.
مرسده گفت: قسم به چشمم که نورش رفت و قلبم نورانیتر شد.
حسین نوری: گفت امیدوارم به روزهای روشن. من قول دادم که روز روشن را برایش هدیه ببرم.
الهه کریمیان گفت: چشمم را هدف گرفتی قلبم هنوز میتپد!
حسین حسینپور گفت چشمانم را گرفتید جانمم باشد میدهم واسه آزادی وطنم، ما را از مرگ نترسانید. ما مرده بودهایم و الان دوباره شکوفا شدهایم.
حسین عابدینی گفت چشم نابینای من حقیقت تاریک این جهان را خواهد دید.
و چه بسیار نامهایی که اگر چه ممکن است ما کلامشان را نشنیده یا نخوانده باشیم، اما حس حضورشان در انقلاب مانند موجی پرخروش به ساحل آزادی میخورد و ما در زیر قطرات همان حس و همان مرام برای آزادی ایستادهایم.
چشم های زنده بگور شده
آخر اصل موضوع بر سر اسمها نیست بر سر رسمهاست. موضوع اهریمنی است که با منتهای شقاوت میخواهد به هر قیمت سکون را حاکم کند و در مقابل، زنان و مردانی هستند که به هر قیمت آزادی را پس خواهند گرفت و سرنگونش میکنند. وقتی مردمی اینطور چشم و جان فدا میکنند آنکه کور و همه چیز باخته است دیکتاتور است. و وای به روزگارشان.
در برابر چشمهای آسمان ابر را،
در برابر چشمهای ابر باد را،
در برابر چشمهای باد باران را،
در برابر چشمهای باران خاک را، دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشمها دو چشم زنده را زنده به گور کردند چشمهایی که دزدها را دیده بود.
ما به این چشم ها قول نور و امید و روشنایی دادهایم. ما به این چشم ها در لحظه تلاقی با ساچمه یا گلوله قول آزادی دادهایم. قایقی ساختهایم از آن روز که کیان آن را به آب انداخت. قایقی که به سوی آزادی پارو میزند. بازوانی که با هم و هماهنگ بر این دریای طوفانی موجها را میشکنند و به سوی پیروزی به پیش میروند.
در میان موجها صدای زمزمه سهراب میآید که سرود:
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دل ها را با عشق، سایهها را با آب، شاخهها را با باد.