ایران رهسپار آزادی (قسمت اول)
در سلسله مقالاتی که از این پس تحت عنوان «ایران رهسپار آزادی» تقدیم خواهد شد، تلاش خواهیم کرد تصویری گذرا از تلاش دنباله دار مردم ایران و پیشتازان آن برای رسیدن به آزادی و برافکندن دیکتاتوری ارائه کنیم. برای تبیین همین هدف ناچاریم تصویری گذرا از تلاش اردوگاه استبداد برای بقا نیز ارائه کنیم.

دیکتاتوری سلطنتی شاه که مشخصاً از سال ۱۳۳۲ بدنبال کودتای استعماری علیه حکومت ملی دکتر مصدق تحکیم یافت، در حقیقت توانست تنها حکومت مردمی تاریخ صد و چند ساله ایران را از بین ببرد. به بیان دیگر حکومت شاه با این کودتا شروع شده بود و دیگر هرگز نزد توده های مردم ایران مشروعیتی نداشت، یعنی به هیچ وجه مورد دلخواه مردم ایران نبود. چون هیچ چیز در آن ملی نبود. مردم در آن هیچ عنصر ملی، عنصر وطنی و عنصر مردمی نمیدیدند بنابراین از نظر توده های مردم از همان ابتدا مردود بود.
اما این دیکتاتوری در دهه چهل با کشتار پانزده خرداد سال ۴۲ و همچنین سرکوب احزاب سیاسی که در آن زمان بودند، مثل جبهه ملی و نهضت آزادی خود را تحکیم بخشید و در همان حال وابستگیهای استعماریاش افزایش یافت و طبیعتاً این حکومت دیکتاتور بیش از پیش با مردم ایران فاصله گرفت، به خصوص با طبقه متوسط.
بیشتر بخوانید
نقطه وحدت دو دیکتاتوری علیه قیامهای مردم ایران
دلایل عقیم ماندن دیکتاتوری در ایران
در تاریخ ایران سنتهای مبارزاتی غالبا از طبقه متوسط آغاز میشد. آنان بودند که در مبارزات نقش فعال را داشتند پس اگر حکومت شاه سر آن داشت که با مردم رابطهای برقرار کند، باید از طبقه متوسط شروع میکرد. رابطه فعال با طبقه متوسط ایران میتوانست پایگاه بهتری برای شاه دیکتاتور ایجاد کند.
درست برعکس، شاه در میان طبقه متوسط هیچگونه جایگاه و مشروعیتی نداشت. این، نقشه مسیر شاه در دهه پنجاه خورشیدی و دهه ۷۰ میلادی بود.
البته میدانید که بالاترین درآمد ملی برای ایران و درآمدی که حکومت شاه بر آن اتکا داشت همین نفت بود. وقتی حکومتی دیکتاتور به یک در آمدی یک پایه مثل نفت متکی باشد که او را از مردمش جدا می سازد، این امر گذشته از نقایص اقتصادی، باعث خودکامگی حکومت میشود و دست دیکتاتوری را در سرکوب بازتر میکند. چون این دیکتاتوری به کسب رضایت مردم نیازی ندارد. این همان وضعیتی است که شاه دچار آن شد.
بیشتر بخوانید
ایران جای دیکتاتوری نیست!
شوک نفتی دهه پنجاه

به هرحال دیکتاتوری نو بنیان شاه با همین وضعیت ادامه میداد. البته در آغاز دهه پنجاه فاصله طبقاتی در ایران بیداد میکرد. فقر و فلاکت از چهره شهرها میبارید و ایران تا رسیدن به آبادی و رفاه فاصله زیادی داشت. اما در میانه این دهه ناگهان اتفاق مهمی افتاد که به شوک نفتی معروف است.
میدانیم که نفت خاورمیانه و بخصوص نفت ایران در تجارت جهانی نفت، نقش بزرگی داشته و دنیای غرب به شدت به این منبع ارزان انرژی نیازمند بود. در چنین شرایط بود که در سال ۱۹۷۳ میلادی ناگهان جنگ اعراب و اسراییل اتفاق افتاد.
کشورهای نفت خیز عربی مثل عربستان و امارات و عراق شیرهای نفتشان را بستند و تحریم نفتی کشورهای غربی را آغاز کردند. این تحریم باعث ایجاد شوک نفتی بزرگی شد و قیمت نفت به یکباره بالاکشید. در آن زمان ایران بعد از عربستان سعودی دومین کشور تولید کننده نفت بود. تحریم و بایکوت نفتی توسط کشورهای عربی به نفع ایران تمام شد و به یکباره در آمد نفتیاش به صورت سرسام آور افزایش پیدا کرد. این شوک نفتی قیمت نفت را ۴ برابر افزایش داد و در آمد آن به جیب شاه ریخت.
اکنون شاه دیکتاتور سرمست از در آمد نفتی باد آورده ریخت و پاشهای اقتصادیاش را آغار کرد. در همین دوره وارد بازار و اقتصاد ایران شد و به عواملی شتاب بخشید که در فصول بعدی به آنها خواهیم پرداخت…
ادامه دارد