کتابی که هرگز منتشر نشد؛ گزارش شاهدان قتل عام ۳۰هزار زندانی سیاسی (شماره ۱)

کتابی که هرگز منتشر نشد؛ گزارش شاهدان قتل عام ۳۰هزار زندانی سیاسی

اجلاس بین المللی شاهدان قتل عام خواهان محاکمه رئیسی شد

اجلاس بین المللی شاهدان قتل عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در روز ۳۰ شهریور برگزار شد. این اجلاس در استکهلم سوئد همزمان با سخنرانی رئیسی جلاد۶۷ در مجمع عمومی ملل متحد شکل گرفت و به افشای نقش ابراهیم رئیسی در قتل عام ۶۷ پرداخت. ما در سایت  ایران آزادی خلاصه‌ای از اظهارات زندانیان و شاهدان قتل عام را به تدریج جهت اطلاع خوانندگان مان منتشر خواهیم کرد.

مهری حاجی نژاد- سابقه ۵ سال زندان

رئیسی کسی است که بالاترین نقش را در کشتار ۳۰هزار زندانی سیاسی در سال۶۷ به فتوای خمینی داشت. او بالاترین مقام قضاییه رژیم، در کشتار شورشگران در قیام آبان ۹۸ است.

برای این‌که ببینیم چرا می‌گوییم او بالاترین مقامها را داشته کافی است به مأموریتهایی که خمینی بعد از قتل‌عام ۶۷ به عهده این دژخیم گذاشته یک مراجعه کنیم. من فقط دو مأموریت از مأموریتهایی که خمینی به رئیسی داده را می‌خوانم.

در ۱۱ دی۶۷ خمینی ملعون به نیری و رئیسی نوشته است: به شما «مأموریت قضایی داده می‌شود تا نسبت به گزارشات شهرهای سمنان، سیرجان، اسلام‌آباد و دورود رسیدگی نموده، و فارغ از پیچ وخمهای اداری با دقت و سرعت آنچه حکم خداست در موارد مذکور اجرا نمایید».

درباره؛ قتل عام ۶۷ بیشتر بخوانید

قتل عام ۶۷؛ من به چشم خود کامیون حامل اجساد را دیدم

البته منظور از حکم خدا یعنی همان حکم خمینی.

در حکم دیگری در اول بهمن ۶۷به شورای عالی قضایی خمینی نوشت: «کلیه پرونده‌هایی که تاکنون در آن شورا با کمال تعجب راکد مانده، و اجرای حکم خدا تأخیر افتاده در اختیار آقایان نیری و رئیسی قرار دهید تا هر چه زودتر حکم خدا را اجرا نمایند، درنگ جایز نیست».

روایت هایی از قهرمانان قتل عام ۶۷

خانم مهری حاجی نژاد ادامه می دهد:

بیاد میاورم سیمین هژبر دانش‌آموز۱۷ساله را. دژخیم او را شکنجه می‌کرد و از او اطلاعات همرزمانش را می‌خواست. ولی سیمین زیر آن همه کابل لب باز نمی‌کرد، تا این‌که دژخیم مستاصل به سیمین گفت: منافق اقلا یک کلمه بگو نمی‌دانم و سیمین فریاد می‌زد: می‌دانم ولی نمی‌گویم. این نمونه یک زن مجاهد است که راه و رسم او راه و رسم همه ماست.

سودابه بقایی، دانش آموز ۱۶ساله که وقتی بازجو در منطق کثیف خودش، برای فریب او یک شاخه گل به سمتش دراز کرد. سودابه گفت بین من و تو فقط گلوله حاکم است و بعد همراه همرزمش الهه محبت در آبان ۶۰تیرباران شدند.

سال۶۰ ما در بند۲۴۰ هر شب در میان صدای اعدام شدن ۱۰۰ یا ۲۰۰نفر حتی بیشتر از همرزمانمان را می‌شنیدیم. آنها تا آخرین لحظه شعارهای مرگ بر خمینی، درود بر رجوی‌شان قطع نمی‌شد و فقط با تیرخلاص‌ها بود که این صداها خاموش می‌شد.

این قهرمانان سرموضع برای جان‌فشانی سر از پا نمی‌شناختند، طوری که به گواهی زندانیان از بندرسته‌مان از بازماندگان قتل عام ۶۷، دژخیم لشگری و دژخیم ناصریان که این‌روزها خیلی هم اسمشان در دادگاه سوئد شنیده می‌شود در راهروی مرگ می‌گفتند اینها دیگر چه کسانی هستند که برای مردن هم از همدیگر سبقت می‌گیرند.

حماسه‌های ناشنیده از قتل عام ۶۷

یوسف عمادزاده یکی دیگر از سربداران ۶۷ است که وقتی در اتاق هیأت مرگ نشست، خطاب به نیری گفت: «می‌پرسی اتهامم چیه؟ اتهامم مجاهد است و به آن هم افتخار می‌کنم. اگر می‌خواهید ما را اعدام کنید، با افتخار آن را قبول می‌کنم. همان‌طور که حنیف کبیر گفته، این خونهای ما شرط آزادی مردم است. ما هم از اول برای همین هدف قدم در این راه گذاشتیم».

اصغر غلامی یکی دیگر از این قهرمانان بعد از برگشت از نزد هیات مرگ قتل عام به بچه‌ها گفت: «نیری از من پرسید اتهامت چیست؟ گفتم: فدایی! با تعجب نگاهی کرد و گفت: اتهام تو که این نیست. گفتم: آره، درست ننوشتید. بنویسید: فدایی مسعود و مریم».

پروین حائری از دانشجویان تهران با هر کابلی که دژخیم به او می‌زد فقط فریاد می‌زد: یا حسین! آخر هم این شکنجه‌گر بود که خسته شد. وقتی پروین به سلول برگشت با مورس به هم سلولی‌های کناری گفت؛ تمام این کابل‌هایی که خوردم با یاد امام حسین و با عشق راه او برایم هیچ بود.

جعفر هاشمی از مشهد که جزو اولین مجاهدانی بود که در گوهردشت سربه‌دار شد. وقتی او را در تونلی از پاسداران انداخته بودند و از هر طرف با کابل و چماق و میله آهنی بر سر و روی و بدن او می‌کوبیدند، می‌گفتند حالا بگو کی هستی؟ جعفر فریاد می‌زد، من سرباز مسعود رجوی هستم، من فدایی مسعود رجوی هستم.

بله از این نمونه‌ها بسیار زیاد است. جنبش دادخواهی با صف بی‌انتهای شهیدانش یک پدیده خلق‌الساعه نیست.

 سخنان مهری عمرانی مورد قتل عام ۶۷ – سابقه ۸ سال زندان

مهری عمرانی هستم به جرم هواداری از سازمان پر افتخار مجاهدین خلق به ‌مدت ۸سال از سال۶۲ تا سال۷۰ در زندانهای قرون ‌وسطایی خمینی در اوین و وکیل‌آباد مشهد زندانی بودم. خودم در زندان به‌شدت شکنجه شدم و از نزدیک‌ بارها شاهد شکنجه‌های وحشیانه همرزمانم بودم. در بند ۴ زندان اوین طبقه پایین شاهد پاهای به‌شدت شکنجه شده مادری بودم که بازجوها او را جلوی کودک خردسالش که ۳ سال بیشتر نداشت شکنجه کرده بودند و این کودک تا مدت‌ها در بند هراسان و بهت‌زده از مادرش جدا نمی‌شد. بعد از آن هر وقت یک پاسدار مرد وارد بند می‌شد این کودک گریه کنان و با چهره‌ای وحشت‌زده فرار می‌کرد و به آغوش مادرش پناه می‌برد.

در راهروهای خونین بازجویی اوین از زیر چشم‌بندم شاهد پاهای به ‌شدت شکنجه شده مردی با موهای کاملاً سفید بودم که با پاهای زخمی‌اش که تا زانو در پلاستیک پیچیده شده بود مجبور بود چهار دست و پا راه برود.

مهری کریمیان همواره می‌گفت: رسیدن به آزادی بها می‌خواهد و باید این بها را داد و خود پس از تحمل سال‌ها شکنجه همراه با خواهرش دکتر معصومه کریمیان در قتل عام۶۷ سربدار شد و آموزگار پرداخت بهای حداکثر شد.

در تابستان خونین ۶۷ من در زندان وکیل‌آباد مشهد بودم. در این زندان شیرین اسلامی مقدم با جسارت، عزم جزم و بینش عمیق انسانی‌اش با وجود این‌که بسیار جوان بود با اراده‌ای سترگ از دختر دوساله‌اش و همه آرزوهای زیبایی که برای دخترش داشت دل کند. او در اوج آگاهی برای رهایی مردمش مصمم برای اعدام رفت و سربدار شد.

هم‌چنین دژخیمان مادر پنجاه ساله شمسی براری را از بند ما بردند و او را همراه برادرش رسول براری و همسرش حاجی مصطفایی به‌طور همزمان اعدام کردند.

ما به کارزار خود تا قرار گرفتن خامنه‌ای و رئیسی در مقابل عدالت ادامه خواهیم داد. اگر خواهان حفظ اعتبار خود هستید به مصونیت دادن به سران نظام قتل‌عام خاتمه دهید و به‌جای امتیاز دادن به رژیم ایران ترتیبات محاکمه بین‌المللی سرانش از جمله خامنه‌ای و رئیسی و اژه‌ای را که خواست تمام مردم ایران است فراهم سازید.

ما را در توئیتر ایران آزادی دنبال کنید

ما را در تلگرام ایران آزادی دنبال کنید

خروج از نسخه موبایل