چرا کشتار کولبران متوقف نمی شود؟
کشتار کولبران هم دیگر به یک حرفه ثابت پاسداران خامنهای در آمده است. مرور خبرهای همین چند روز اخیر بیانگر وحشیگری بیحد و حصر مرزبانان و پاسداران سرحدات در مقابل زحمتکشان کولبر است.

«وقتی همسرم کشته شد از انسان بودن خارج شده بودم و حتی نام خودم را فراموش کردم. اصلا احساس انسان بودن نمیکردم و از غم شوکه شده بود و قلبم مبهوت». این درد دل یک هموطن است.
-روز ۴ مرداد یک کولبر با نام جلیل کریمی اهل روستای شرکان از توابع شهرستان پاوه در هنگام کولبری مورد هدف شلیک نیروهای هنگ مرزی قرار گرفت و به شدت زخمی شد.
-روز چهارشنبه ۵ مرداد یک کاسبکار اهل کامیاران با هویت سینا مظفری ۲۴ ساله با شلیک مستقیم نیروهای انتظامی در نزدیکی شهر اهواز به قتل رسید.
بیشتر بخوانید
کردستان قتلگاه کولبران و کاسبکاران کرد
شیرکو با دو کودک منتظرش به قتل رسید
–چهارشنبه ۵ مرداد ماه نیروهای هنگمرزی مستقر در مرز سرتزین شهرستان بانه ساعت ٣ عصر به سوی شماری از کولبران تیراندازی کردند. در نتیجه این تیراندازی یک کولبر با نام شیرکو چاوشینی ٣٥ ساله فرزند محمد ورچکی اهل روستای ورچک بانه کشته شده است. و حداقل ۴ کولبر دیگر مجروح شدند. شیرکو چاوشینی متأهل و دارای دو فرزند است. منابع کردی در بانه هویت دو مصدوم را “محمد” اهل سقز و “دانا شعبانی” اهل بانه اعلام کردند.

–روز چهارشنبه پنجم مردادماه، یک کولبر به نام “رزگار” فرزند عارف اهل بانه بر اثر شلیک نظامیان حکومتی در مرز “سرتزین” این شهرستان زخمی شد. نظامیان حکومتی بدون اخطار قبلی این کولبر را مورد تیراندازی قرار دادهاند.
این کولبر بر اثر اصابت گلوله پاسداران از ناحیه زانو زخمی و جهت مداوای پزشکی به بیمارستان صلاحالدین ایوبی بانه منتقل شده است.
در اعتراض به کشتار بیرحمانه کولبران و کاسبکاران توسط حکومت، فعالین مدنی شهر بانه اعلام کردند روز پنجشنبه۶مرداد ۱۴۰۱ در برابر فرمانداری بانه تجمعی برگزار خواهند کرد.
پشت صحنه کشتار و زخمی کردن کولبران
واقعیت این است که کولبری یکی از سختترین و پرخطرترین مشاغلی است که در غرب کشور جریان دارد. انبوه تحصیل کردگان و فارغ التحصلان دانشگاه هم به این کار اشتغال دارند. دلیل آن هم چیزی نیست جز نبود شغل و در آمد در شهرهای فقر زده این سامان.
اما کشتار کولبران و زخمی کردن آنان تنها به کشتن یک نفر و ناتوان کردن او محدود نمیشود. هر شلیکی به یک کولبر به معنی از دست رفتن و تباه شدن زندگی یک خانواده یا چند خانواده است. زنان و کودکان قربانیان اصلی کشتار کولبران هستند. وقتی نان آور خانواده در اثر شلیک پاسداران ناکار آمد می شود، زنان وکودکان شان چه باید بکنند. به برخی از واگویههای زنان کرد نگاه کنیم؛
– «به کمک مردم روزگار میگذارنیم، الان هم که فرزندانم کمی بزرگ شدهاند، ترک تحصیل کردهاند و شاگرد مکانیک هستند».
– «آرزوی تهیه لباس مناسب و دلخواه برای فرزندم یا کاپشن و مانتو برای خودم که از پشت بوتیک نگاه کردهام و دوست داشتم مال من میبود، اما واقعا بخاطر شرایط زندگی نشد. دوست داشتم همراه همسر و فرزندانم به مسافرت یا جایی بروم که لباس مناسب تنم باشد و وارد جمعی شوم، واقعا نتوانستهام، نتوانستهام مانند انسانی عادی زندگی کنم.»
– «آرزو داشتم بچههایم از راه درس خواندن بجایی برسند، اما از فقر و نداری ترک تحصیل کردند، چون آنقدر در مدرسه درمقابل دیگران احساس کمبود و نداری میکردند، دیگر نتوانستند به جمع دوستانشان برگردند».
بیشتر بخوانید
رگبار پاسداران و شب خونین کولبران در مرز نوسود کرمانشاه
با کشته شدن همسرم از انسانیت خارج شدم!
– «آه، ای خدا، برای کسی پیش نیاید. حالی که برسرمن آمد ای خدا برسر هیچ کس نیاید.»

– «لحظه کشتهشدن همسرم به این فکر میکردم کاش همه خانواده با هم میمردیم.»
– «وقتی همسرم کشته شد از انسان بودن خارج شده بودم و حتی نام خودم را فراموش کردم. اصلا احساس انسان بودن نمیکردم و از غم شوکه شده بود و قلبم مبهوت.»
– «کولبری دست تنگیاش بماند؛ بیشترش ترس است، فقط خودم میدانم، از وقتی همسرم به کولبری میرفت و تا زمان برگشت شب تا صبح ۲ ساعت خوابم نمیبرد».
– «خیلی شرایطی بدی است. وقتی به کولبری میرفت تا صبح چشم انتظارش مینشستم.»
– «خیلی خیلی سخت است. همیشه دلت در مشتت هست که هرلحظه خبر بدی بشنوی.»
– «پسر دیگرم تا ۱سال و نیم مریض و افسرده شد. خودم هم نگذاشتند، وگر نه مثل دیوانهها سر به کوه میگذاشتم».
دیگر چه آرزویی باقی می ماند؟
– «دیگر چه آرزوی میتوانم داشته باشم و به دست بیاورم. دیگر بزرگ خانواده از دست رفت.»
– «حق ما هم یک زندگی عادی است. اینکه بتوانیم فرزندانمان را تامین و چیزی بهدلخواه خودمان برایشان تهیه کنیم وجود نداشته. همیشه در فشار بودهایم، در نداری، در سختی. برای تهیه کفش فرزندانمان مجبور بودهایم از نان و خرجی زندگی بگیریم تا یک جفت کفش برایش تهیه کنیم. بارها پیش آمده، هفتهای تا ۱۰روز پول نداشتهایم نان تهیه کنیم، از مردم قرض گرفتهایم. روزهایی بوده که نتوانستهام به فرزندانم نان بدهم و آنها را به مدرسه بفرستم.»
– «دوست داشتم مثل مردم در رفاه باشم و اینقدر در تنگنا و تنگدستی نباشم و بچههایم بیدغدغه بودن، وقتی به آنها نگاه میکنم نارحت میشوم؛ بچه مردم در جای گرم و نرم تا ظهر میخوابند، اما آنها باید با این سرما صبح زود بروند سرکار برای درآمد بسیار ناچیز. هیچ جایی نرفتهایم هیچ مسافرت و تفریحی.»