ستون فقرات جامعه
«کارگران ستون فقرات جامعه هستند و هرگونه تهدیدی جامعه را دچار بحران و نابههنجاری میکند.»؛ جملهای کمی مبهم بیان شده، اما دارای معنایی واضح.
اگر کارگران بهپا خیزند تعادل را در جامعه میچرخانند؛ آنها هم به لحاظ کمیت در اکثریت قرار دارند و هم به لحاظ کیفیت و شرایط ذهنی، چیزی برای از دست دادن ندارند.
حسین حبیبی «دبیر کانون هماهنگیهای شوراهای اسلامی کار استان تهران» که جملهی آغازین پاراگراف فوق از اوست؛ راهحل جلوگیری از «بحران و نابههنجاری» را «ایجاد» «مشاغل پایدار» و «تضمین» «امنیت شغلی» «برای جوانان» میداند، «تا از آنها بهره کشی نکنند و مورد ظلم قرارشان ندهند.»
حسین حبیبی در «گردهمایی اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی» افزود: «وقتی کارگر امنیت شغلی ندارد نمیتواند به پرداخت نشدن ماهها دستمزد اعتراض کند. کارگر داریم که ۱۷ ماه حقوق نگرفته است.» «این کارگر یا دارد با خفت زندگی میکند یا اینکه دارد خلاف میکند.»
او البته تنها در کارگرانی که شغلی پایدار و تضمین امنیت شغلی ندارند، متوقف نمیماند. حتی کسانی که شاغل هستند و حقوق دریافت میکنند نیز مورد اشارهی او هستند؛ حسین حبیبی تصریح میکند که «امروز پرداخت دستمزد ۱ میلیون ۲۰۰ هزار تومانی و ۱ میلیون ۷۰۰ هزار تومانی توهین به شعور کارگر است، کدام کارگر با داشتن سه فرزند و اجاره خانه میتواند با این پول زندگی کند.» [ایلنا ۷ اردیبهشت ۹۷]
پشتیبانی برای مهار!
پس از قیام دیماه ۹۶ بدنهی آکادمیک و کارشناسی نظام به میدان شتافتند و در جلسات و سمینارهای متعدد به حکمرانان مشورت دادند؛ جلساتی که فقط بخش ناچیزی از آن بیرونی شد و هدف از همهی آنها یک چیز بود: حکمرانان دریابند که در چه مختصاتی به سر میبرند و برای مهار قیام چه باید بکنند.
البته نظام از مشاوران و بازیگران کارگری نیز برخوردار است؛ کسانی که حدفاصل جامعهی ۴۳ میلیون نفری کارگران ایران را با اقلیت حاکم پر میکنند. کسانی که ضمن توصیف مطالبات جامعه کارگری تلاش میکنند تا به نمایندگی از کارگران با کلان کارفرماهای کشور مذاکره کنند؛ کسانی که کارگران را به جای انقلاب به سمت دست به دامن شدن به اصحاب قدرت سوق میدهند و از دستآوردهای دولت و خودشان در پیشبرد مطالبات جامعه کارگری سخن میگویند. آنچنان که علی ربیعی در سخنرانی خود در قم گفت.
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: «تمام تلاش ما این بود که فاصله حقوق با تورم سالیانه را جبران کنیم تا قدرت خرید کارگران کاسته نشود. علاوه بر این سبد معیشت کارگران که هیچ گاه دیده نمیشد را برای اولین بار مورد توجه قرار دادیم.»
ربیعی برای یادآوری پیشینهی کارگریاش افزود: «قبل از انقلاب به خاطر اعتراضی که در مقابل وزارت کار داشتم بازداشت شدم اما در اولین روز هفته کارگر سال ۵۸ به عنوان نماینده کارگران در میدان امام حسین تهران و در حضور رئیس جمهور سخنرانی کردم. من افتخار میکنم که خودم یک کارگر و فرزند روستازاده کارگر هستم و امروز به عنوان نماینده کارگران در جایگاه وزیر قرار گرفته و به آنان خدمت میکنم.»
البته او از یاد برد که در اول می (۱۱ اردیبشهت) سال ۱۳۵۸ اصلا ایران رئیس جمهوری نداشت و نخستین انتخابات ریاست جمهوری ماهها بعد در بهمن ۵۸ برگزار شد. همچنین او اشارهای نکرد که یکی از مهمترین شغلهای او در نظام مقدس! فعالیت در موضع معاونت وزارت اطلاعات بوده است.
با این همه او از یاد نمیبرد که دستکم در حرف خود را مدافع تشکلات کارگری جا بزند و تصریح کند که «معتقدیم جامعه باثبات؛ جامعهای است که تشکلات آن آزادانه و راحت حرف خود را بزند.» [ایلنا ۶ اردیبهشت ۹۷] هرچند خود بهتر میداند که کوشش برای شکلگیری سندیکاهای مستقل کارگری یعنی اینکه کارگر ضرب و شتم؛ دستگیری و اخراج از کار را به جان میخرد. [بهعنوان نمونه: ۹۳ درصد کارگران قرارداد موقت؛ سفید امضاها در ابهام، ۱۰ درصد عضو تشکلها؛ و واقعیت ماجرا]
هرچند واقعیت جامعه کارگری فقدان تشکلهای مستقل را در وسیعترین ابعاد خود نشان میدهد اما علی ربیعی بهعنوان کسی که قرار است حدفاصل جامعه کارگری را با نظام پر کند چارهای ندارد جز آنکه در سخن، خود را فرزند طبقه کارگر توصیف کرده و آزادی بیان تشکلهای کارگری را شرط ثبات جامعه بداند. و چه کسی بهتر از علی ربیعی با پیشینهی اطلاعاتی و برخورداری از تحصیلات دانشگاهی میتواند این نقش را برای نظام بازی کند.
مطالبات بیچشمانداز
حسین حبیبی نیز که در جایی دیگر به غیر از محل سخنرانی علی ربیعی در آستانهی روز جهانی کارگر سخن میگفت بر سه محور پایهای از مطالبات کارگران تأکید کرد. او گفت: «ما معیشت، تشکل یابی و امنیت شغلی را باهم دیگر میخواهیم نه به صورت جزیرهای.»
سه موضوعی که خود حبیبی بهتر از هرکس میداند که در نظام سیاسی – اقتصادی تیولداری ولایت فقیه در اساس محقق نخواهند شد حتی به صورت جزیرهای چه برسد هرسهی آنها با هم. زیرا هر سه مؤلفهی یاد شده برای نظام از جنس مقولات امنیتی محسوب میشوند.
اگر نظام ولایت فقیه بپذیرد که ۴۳ میلیون نفر از جمعیت جامعه؛ یعنی کارگران به همراه خانوادههایشان از حق تشکلیابی مستقل برخوردار باشند به این مفهوم خواهد بود که نظام ولایت فقیه باید در قدرت سیاسی نیز سهمی برای کارگران در نظر بگیرد. و اگر نظام ولایت فقیه بنا را بر تقسیم قدرت با موجودیتهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه گذاشته بود دیگر نیازی به تاریخچهی خونبار چهلسالهاش نداشت.
بازیگران واسط
پس چرا حسین حبیبی و علی ربیعی و شماری دیگر به مانند آنان در قالب سخنگویان طبقه کارگر ایران ظاهر میشوند؟ در حالی که پای در حکومت دارند و بخشی از روند مدیریت جامعه کارگری را بر عهده دارند تا مطالباتش به سمت رادیکالیزه شدن و خط مشیاش به سمت انقلاب نرود.
کسانی که به ایفای چنین نقشی بین طبقه کارگر ایران و نظام ولایت فقیه میپردازند؛ نقشی جدید را برعهده نگرفتهاند. در نظامهای استبدادی به جای آنکه نمایندگان اقشار و طبقات، آن قشر یا طبقه را در قدرت سیاسی نمایندگی کنند؛ کسانی در متن قدرت حاکم خود را نمایندگان اقشار و طبقات معرفی میکنند.
این امر بهخصوص پس از انقلاب مشروطه در ایران و به وجود آمدن پارلمان خود را نشان داد. در عمدهی تاریخ مشروطهی ایران یعنی حد فاصل ۱۲۸۵ تا ۱۳۵۷ نظام حاکم بر ایران، نظامی استبدادی بود با پوشش مشروطهی سلطنتی. در چنین نظامی از آنجایی که گروههای اجتماعی نمیتوانستند قدرت حاکم را شکل دهند یا در روند انتخابات، گردش قدرت میان احزاب برگزیده صورت بگیرد؛ بخشی از بازیگران درون قدرت یا برخی از افرادی که از بیرون قدرت به ساختار حاکم، وارد و در آن حل میشدند، در نقش نمایندگان اقشار و طبقات ایفای نقش میکردند؛ وظیفهی این دسته متحد نگه داشتن اجزای جامعه حول استبداد حاکم بود.
در نظام ولایت فقیه نیز این نوع از بازیگران به وفور دیده میشوند. پیشرفت و پیچیدهتر شدن جامعه ایران، وجود چنین بازیگرانی را بیش از پیش بر استبداد ولایت فقیه تحمیل کرده است.
کنشگران مرزی
برای یک نمونه از تئوریزه کردن این واقعیت بیرون از ذهن، شاید بتوان به نظریه مقصود فراستخواه در مورد «کنشگران مرزی» استناد کرد. آنچه خواسته یا ناخواسته به صورت یک بستهی مشاورهیی در خدمت حکومتگران قرار میگیرد تا فعالیتی را که شاید پیشتر به صورت غریزی و برای حفظ بقا دنبال میکردند به صورت خودآگاه و هوشمندانه پی بگیرند.
فراستخواه طی یک کنفرانس در روز یکشنبه سوم اردیبهشت ۹۶ در همایش «دولت و مردم در تاریخ ایران» که به میزبانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شده بود گفت: «آنچه من در این بحث بر آن تکیه دارم آن است که ما فضاهای بین دولت و جامعه نداشتیم، یعنی ساختارهای میانجی در تاریخ ایران بین دولت و مردم نتوانسته توسعه پیدا کند. در این میان من بر یک موضوع در این بحث تکیه داشتهام و آن آدمهای مرزی است یعنی کنشگران خلاقی که بین مردم و دولت رفت و آمد میکردند.»
«بهطور کلی فرض من این است که هرچه جامعه دارای زیرساختهای اجتماعی توسعه یافته نباشد، عاملیت اهمیت پیدا میکند و کنشگران و واسطههای تغییر نسبت به ساختار اهمیت بیشتری مییابند.»
«به گمان من در مساله شکاف بین دولت و ملت در تاریخ ایران که نهادهای میانجی وجود ندارند، کنشهای افراد مرزی بسیار واجد اهمیت است.» [دنیای اقتصاد ۱۱ اردیبهشت ۹۶]
او چند ماه بعد و دقیقا پس از قیام دی ۹۶ در جلسهی دیگری گفت: «کنشگران مرزی»؛ عبارتند از «کسانی که جای پایی در حاکمیت و دولت دارند، اما همراهیهایی هم با جامعه مدنی دارند.» [شرق ۹ بهمن ۹۶]
ترمزها
نقش امثال ربیعی را نیز باید اینگونه دید؛ او در حالیکه در طول ۴۰ سال گذشته همواره یک مقام بالای امنیتی و اجرایی در نظام ولایت فقیه بوده است اما اکنون خود را مدافع منافع کارگران و فرزند جامعه کارگری ایران مینامد. چند پله پایینتر از او امثال حسین حبیبی نیز با زدن سنگ کارگران بر سینه در نهایت آنها را به درون دالانهای تاریک نظام هدایت میکنند؛ دالانهایی که بر ورودیشان نوشته شده است: «برای مطالبهی حقوقتان از نظام عبور نکنید.»
این در حالیست که قیام دی ۹۶ نشان داد که طبقهی کارگر میتواند در ابعاد وسیع به انقلاب آتی ایران ورود کند؛ حضور طلایهداران طبقه کارگر منجر به برخاستن ۱۴۲ شهر در ظرف چند روز شد؛ میتوان تصور کرد که ورود جمعیت ۴۳ میلیون نفرهی کارگران به انقلاب چه صحنههایی را رقم خواهد زد.
«کنشگران مرزی» نظام و طبقهی کارگر ترمز همین ورود هستند.
در همین زمینه: