دلیل فراوان است، امّا برای من همین دو دلیل کافی است!
نویسنده : جمشید پیمان
گفت: به آقای رضا پهلوی وکالت میدهی؟
گفتم: چه وکالتی؟
گفت: او را وکیل کنی که جای تو با مقام های بلندپایه دولت های بزرگ ملاقات کند و از آنها بخواهد از مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی دفاع کنند!
گفتم: والا این کار نیازی به وکالت ندارد. هرکسی که امکان و شرایطش را دارد می تواند خودش بدون این ادا و اطوارها اقدام کند.
ثانیا اگر کسانی (بگو مثلا ۵میلیون نفر) رضا پهلوی را به عنوان وکیل خود برای این کار برگزینند، او می تواند به عنوان همین عده، اگر کاری ازش بر میآید، انجام دهد، نه حتا پنج میلیون به اضافه خودش و یک نفر دیگر چه رسد از طرف هشتاد میلیون ایرانی دیگر، که این آقا برایشان محلی از اعراب ندارد!
ثالثا بر فرض محال که این کار بچگانه را صد درصد درست بدانیم، من به رضا پهلوی نه در این مورد، در هیچ مورد دیگری هم وکالت نمی دهم!
بیشتربخوانید
داستان شاهزاده ای که ابوعطا میخواند!
گفت: چرا؟
گفتم: برای اینکه در همین گفت وگوی آخرش در سیرک منوتو نشان داد هم فریب کار است و هم دروغ گو!
گفت: کجا فریب کاری کرد؟
گفتم: آنجا که پرسشگر برای طرح پرسشی مدعی شد که ملیونها ایرانی به رضا پهلوی اعتماد دارند (دقیقه نهم از مصاحبه: «ملیونها ایرانی به شما اعتماد دارن، اسم شما رو در خیابان ها فریاد می زنند …”)! رضا پهلوی بِر بِر توی چشمان … پرسشگر، نگاه میدوزد و طوری در ادامه پاسخ میدهد که گویا طبق یک آمارگیری از هشتاد و پنج ملیون ایرانی، بطور مستند ملیون ها ایرانی (از دو ملیون به بالا) اعلام داشته اند به او اعتماد دارند!
دروغگویی و فریبکاری رضا پهلوی
من به این شیوه کار میگویم فریب کاری! اگر تو اسم دیگری برایش داری بگو. بنا براین، من حاضر نیستم به چنین فریبکاری اعتماد کنم و وکالت بدهم! البته برای نشان دادن فربیکاری او در همین مصاحبه موردهای دیگری از جمله مورد پرسش و پاسخ درباره مجاهدین هم هست. اما همان یک مورد اول هم کفایت می کند!
گفت: دلیل دومت چیست؟ چرا رضا پهلوی را دروغگو می دانی؟
گفتم: رضا پهلوی در اوایل حمله ی عراق به ایران، در نامه ای به رژیم جمهوری اسلامی نوشت: چون دوره خلبانی جت های جنگی را دیده، حاضر است به ایران بیاید و به عنوان خلبان در جنگ شرکت کند (نقل به مضمون)!
رژیم به او جوابی نداد. او هم انگار از خدا خواسته این را بهانه کرد و تمام! اما بارها این را توی سر مردم زده و برای خودش تبلیغ کرده که حاضر بوده به عنوان خلبان برود با عراق بجنگد ولی رژیم موافقت نشان نداده است!
من هم بارها به او نوشته ام تو داری فریب کاری میکنی. اگر نیت قلبیات این بوده که بروی در راه ایران حتا کشته بشوی، میرفتی. همانطور که مجاهدین رفتند و در جبهه های جنگ علیه متجاوزان عراقی جنگیدند، در حالی که پاسداران از پشت آنها را به گلوله می بستند.
چه کسی به آدم دروغگو وکالت می دهد؟
اگر میرفتی فوقش در تهران دستگیر و زندانیات میکردند…! اما آقای رضا پهلوی در پاسخ به پرسشی دیگر، به نشان ایران روی یخه کت اش اشاره می کند و میگوید: «این پرچمو میبینید؟ من وقتی که در نیروی هوایی ایران دوره میدیدم و زمان جنگ هم برای دفاع از خاک میهنم رفتم…» (این جمله دقیقا در دقیقه دوازده و نیم مصاحبه از دهانش خارج شده است).
او این بار، هم به چشمان خانم پرسشگر و هم به لنز دوربین تلویزیون چشم میدوزد و بی اعتنا به آگاهی بسیاری چون من از اصل ماجرا، چنین دروغی را تحویل می دهد! خانم پرسشگر البته وظیفه نداشت از او بپرسد برای دفاع از خاک میهنت به کجا رفته بودی؟
بنا بر این من حاضر نیستم در هیچ موردی به یک آدم دروغ گو وکالت بدهم!
گفت: اینها که در برابر سرنوشت یک کشور و یک ملت مهم نیست، باید …
گفتم: برای تو مهم نیست، برای من که تجربه فریب کاری و کذابی خمینی را دارم و فریب کارها و دروغ های شاهنشاه آریامهر را هم خود تجربه کردهام هم از شخصیت هایی مثل شاپور بختیار شنیده ام، این امر بسیار مهم است: کسی که اختیار کشورش را به یک دروغ گو و فریب کار می سپارد، اگر به عمد وارد پروسه خیانت به کشور مردم نشده باشد، ناگزیر بی خردی خود را آشکار کرده است!
گفت: آخر تا الان بیش از سیصد هزارنفر به او وکالت داده اند!
گفتم: بفرما سه میلیون! [همانطور که] وقتی خمینی برای اولین بار با صراحت گفت دنبال تشکیل دولت اسلامی است، مخالفان شاه باید جلوی او در میآمدند.
آنها این بیت از سعدی را خوانده بودند، اما فقط خوانده بودند: سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل (شاید در اینجا ” شایسته است” معنی دارد) چو پر شد نشاید گذشتن به پیل!
بله، در این اوضاع و احوال وظیفه من و امثال من گفتن و هشدار دادن است، دیگران بشنوند و نشوند، خود دانند! جمشید پیمان،