به یاد فریدون محمودی اولین شهید قیام ۱۴۰۱
امروز گرامی می داریم یاد اولین شهید قیام سراسری ۱۴۰۱ فریدون محمودی را. یاد جوان دلاور کرد از شهر سقز، زادگاه مهسا امینی. همان جوانی که بعد از شهادت مظلومانه مهسا گفت که میره تا به این ظلم اعتراض بکنه. بله فریدون محمودی هم دو روز بعد از خاکسپاری مهسا یعنی ۲۸شهریور با گلوله مزدوران خامنهای در سقز بشهادت رسید و در همان آرامستانی که مهسا رو بخاک سپرده بودن بخاک سپرده شد. بله اولین شهید قیام فریدون محمودی که خون پاکش در ادامه خون مهسا، ایران رو به حرکت در آورد.
شهادت فریدون محمودی در حین جنگ جانانه با مزدوران
دو روز بعد از خاکسپاری ژینا در آرامستان «آیچی»، مردم شهر ما در اعتراض به قتل دختر شهرمان اعتصاب کردن. عصر آنروز هم شهر ما شلوغ شد.
من فریدون محمودی هم آن روز رفتم تا اعتراض کنم. دیگه نمی خواستم به این مرگ تدریجی که آخوندها بر ما تحمیل کرده بودن تن بدم. غروب که شد مزدوران خامنهای وحشیانه به تظاهرات ما حمله کردن.
تو همین تیراندازیهای وحشیانه من با گلولههای ساچمهای که بهم شلیک کردن زخمی شدم. اما من که تمام عمر کوتاهم کار کرده بودم بدنی قوی داشتم. با اینکه زخمی شده بودم تونستم فرار کرده و از تیررس مزدوران خارج بشم. اما تو یه کوچهای دو تا مزدور منو گیر انداختن. با مشت زدم دماغ یکیشون رو شکوندم و دومی رو هم انداختم زمین و داشتم روی زمین میکشیدم که مزدور سومی از راه رسید و از فاصله نزدیک به قفسه سینهام شلیک کرد و من افتادم.
مردم پیکر خونین من رو بلند کردن که به بیمارستان ببرن. من صداشون رو میشنیدم که دور من داد و فریاد میکردن. اما من قبل از اینکه به بیمارستان برسم دیگه صدای مردم رو نمیشنیدم. تو اون لحظات بفکر پسرم مهرسان بودم که دیگه من رو نخواهد دید. بفکر مادرم بودم که مریض بود. آخه من داروهاش رو براش تهیه میکردم حالا بدون من چکار خواهد کرد. من بزرگ خونه بودم و بدون من کی به پدر پیرم کمک خواهد کرد.
فردای آنروز مزدورای حکومت جسد من رو بردن غسالخانه آرامستان «سویچی» ولی به خانوادهام گفتن که من تو بیمارستان هستم. بیچاره پدر و مادرم دنبال آمبولانس که به سمت «سویچی» می رفت دویدن اما وقتی به آمبولانس رسیدن دیدن که هیچی توش نیست و بهشون دروغ گفتن. بعدهم اون ها رو تهدید کردن که به هیچ کسی نباید اطلاع بدن که من رو میخان بخاک بسپارن. من آنروز با حضور تعداد کمی از فامیلهام در همان جایی که مهسا رو دو روز پیش بخاک سپرده بودیم بخاک سپرده شدم.
در همین رابطه
یاد آر…به یاد شهید جاودان حسینعلی کیا
حتما اون صحنه پدرم یادتون که گفت: این کار نباید نیمه تمام بماند. از تمام پدر و مادرهای ایران میخواهم پیشقدم باشید و دست فرزندانتان را بگیرید و با آنها به تظاهرات بروید.
اما بعد از من قیام ادامه پیدا کرد و ترس مردم هم ریخت. برای همین بود که روز چهلمم مردم حسابی برام مایه گذاشتن. من صدای مردم رو می شنیدم که فریاد می زدن « فریدون نمی میرد»
اما یه صحنه بود که من خیلی خوشحال شدم. اون صحنه احترام مردم به مادرم رو میگم
راستش رو بخواید با این صحنه ها دیگه خیالم راحته که پدر و مادر و همسر و پسرم تنها نیستند. یک ملت پشت شونه. ملتی که به هر قیمت شده این آخوندها رو سرنگون خواهند کرد.