۱۹بهمن سال ۶۰ استمرار جنبش مردم ایران که ۳۸ مین سالروز شهادت دو شهید بزرگ مقاومت ایران، یعنی اشرف رجوی، و سردار موسی خیابانی میباشد مردم و مقاومت ایران، در طول حاکمیت بیش از چهل سال رژیم آخوندی، همواره با پرداخت قیمت، راه مبارزه با دیکتاتوری را هموار کردند راهی که مسیری طولانی با حماسههای متعددی همراه بوده و آخرین آن قیامهای آبان و دی امسال بود. این قیامها گواه روشنی است بر عزم مردم ایران، که تا ستم و استبداد وجود دارد و تا دیکتاتور و دیکتاتورها هستند، هرگز سکوت نمیکنند و از پا نمینشینند. به مقاومت و مبارزه برمیخیزند و حماسههای تاریخی را، یکی بعد از دیگری خلق میکنند. برای بررسی نقش مقاومت، در حاکمیت آخوندها،آقای پرویز کریمیان درگفتگویی با تلویزیون ایران آزاد انجام و به سئوالات پاسخ داده است.
پرویز کریمیان: من البته این شانس را نداشتم که در زندان های زمان شاه موسی را ببینم. ولی بلافاصله بعد از زندان آنچه که چشم من را بیش از همه در مورد موسی می گرفت صلابت و جدیتی بود که در هر مراوده و در هر کنش و واکنشی از موسی می شد دید. همچنین سخنرانی هایی که آن زمان که در حقیقت بیان گوشه هایی از ایدئولوژی سازمان بود و موسی خیلی مسلط و بروز آنها را بیان می کرد. اینها، نه تنها چشم من، بلکه هر کسی که با او کنش و واکنش داشت را می دیدم که تحت تاثیر جدی او قرار می گرفت.
من شخصا علاقه زیادی به موسی داشتم و این شانس را پیدا کردم که مدتی همراه موسی بودم و اولین باری که در کنار موسی آمدم دیدم آنچیزی که من تا آن لحظه می دانستم یک دنیایی بود ولی کارکردن از نزدیک با خود موسی دنیایی دیگر.
اصلی ترین موضوع، آن چهره صمیمی و روح انسانی و علو طبعی که داشت، بیش از هر چیزی چشم همه را می گرفت و آدم حس می کرد که در کنار کوه استواری از ارزش های سازمان قرار گرفته و این برای من یک افتخار و یک شانس بود. در طی مدتی که با او بودم موارد متعددی داشتم از اینکه می دیدم موسی سطح تنظیم رابطه اش یک سطح خیلی بالایی بود و فهم موقعیت ها و تنظیم رابطه از نوعی که آدم آن جوهره ایدئولوژیک، ایدئولوژی سازمان را می توانست در رویکردهای او ببیند. بعنوان مثال من یک روز زمستانی باید سر قراری با موسی حاضر می شدم و موسی را با خودرو از یک محل به محل دیگری می بردم تا بتواند در نشست هایی که آن زمان در مرکزیت سازمان بود شرکت کند. صبح وقتی از خانه بیرون آمدم، تقریبا در جنوب شرقی تهران بودم باید به شمال غربی تهران می رفتم و با موسی چفت می شدم که فاصله زیادی بود وقتی که خواستم ماشین را روشن کنم روشن نشد زمان هم محدود بود باید من درست سرقرار می رسیدم که بمحض آنکه موسی در آنجا حضور پیدا می کند بتوانم سوارش کنم ماشین که روشن نشد با خواهش و تمنا از افرادی که در آنجا تردد می کردند و آخر سر هم از یک راننده تاکسی خواستم که کمک کنند و او هم کمک کرد که خیلی خوشحال شدم و هیچ وقت آن لحظه فراموشم نشده و نمی شود. وقتی خودم را بسرعت رساندم نگرانیم از تاخیر در این قرار بود وقتی که رسیدم دو سه دقیقه تاخیر کرده بودم موسی از حالت من متوجه شد که من خیلی بهم ریخته هستم که نتوانستم سر قرار بیایم وقتی سوار شد گفت چه شده؟ گفتم که خیلی دیر شد نباید این اتفاق می افتاد گفت نگران نباش، من خودم حواسم بود. مهم نبود آن کلماتی که بکار برد ولی مهم آن تنظیم رابطه ای بود که من را از یک فضای بهم ریخته و در هم ریخته در آورد و بعد یک جملاتی به من گفت که احساس کردم سطح فهم و مسئولیت پذیری خودم وقتی در کنار او هستم خیلی بالاتر می رود و باید در مدار دیگری تنظیم کنم. یک نکته دیگه هم من تا روزهای قبل از شهادت موسی در پایگاهی بودم که موسی در آنجا بود ولی بدلایلی موردی که برای پایگاه ما پیش آمد، موسی به پایگاه دیگری منتقل شد همانجائیکه شهادت گاه موسی شد. فرماندهم در آن زمان یکی از برادران بود وقتی گفت قرار است که موسی امشب به محل دیگری برود خودم نفهمیدم چه شد ولی من در پاگرد پله های آن ساختمان بودم که یک دفعه تکیه دادم به دیوار احساس کردم که انگار داریم موسی را از دست می دهیم آنموقع متوجه نشدم موسی رفت و باز بر اثر یک تحول دیگری یک روز در بازگشتش به محل ما تاخیر شد که از قضا همانشب آن اتفاق افتاد من نمی دانستم که چنین اتفاقی افتاده ولی صبح که داشتیم صامت گوش می کردیم یکی از برادران که نوبت او بود گفت صحبت هایی بین واحدهای مختلف کمیته ها تبادل می شود. من چون تجربه داشتم و مسلط بودم رفتم گوش کردم متوجه شدم که اینها یک جنایت بزرگی کرده اند مثلا در ذهنم بود که ممکن است یکی توانسته بودند به یکی از فرماندهان بالای ما حمله کنند که بعد از دقایقی اسم شهید موسی و اسم شهید اشرف در مکالماتشان برده شد. آن لحظه برای من خیلی سنگین بود ولی همانجا احساس کردم که مداری در ذهن من تغییر کرد احساس کردم که باید وارد مرحله جدیدی در مسئولیت پذیری خودم در رابطه ام با سازمان و تعهداتی که بر دوشم هست بشوم.
عین همین لحظه را همان روز وقتی که آنشب آن پایگاه را ترک کردیم و با تعدادی از برادران و خواهران آن پایگاه را ترک و به پایگاه دیگری رفتیم، داشتم. وقتی وارد آنجا شدم و درب اتاق را باز کردم دیدم تلویزیون، صحنه ای که لاجوردی جنایتکار بالای پیکر اشرف و موسی ایستاده و داشت رجز خوانی می کرد را، نشان می داد. این صحنه باز به درجاتی بیشتر همان صحنه را برای من تداعی کرد یعنی همان احساس مسئولیت دیگری. آنجا لاجوردی حرف هایی می زد که با این ضربه کمر مجاهدین شکسته شد و همانجا در دلم گفتم که آخر خط خواهیم دید، در آنجا احساس کردم که اتفاقا این صحنه همان صحنه شکست تاریخی ایدئولوژیک و سیاسی خمینی است. اتفاقا از نظر من آنجا استارت جدیت سرنگونی بیشتر و بیشتر خورد. همانجا بود که صحنه تکان دهنده ای بود که تمام مردم ایران و جامعه ایران را تکان داد. چون موسی قیمت و پرداختی بود که برادر مسعود برای استمرار انقلاب ایران و برای اینکه بتوانیم نبرد عظیم خودمان با این رژیم جنایت کار را به پیش ببریم، پرداخته بود و این را هر کسی می فهمید چونکه صداقت و از خود گذشتگی و مایه گذاری مجاهدین که دیده بودند زمان شاه را با همه رنج و شکنجی که مجاهدین پشت سرگذاشته بودند همه دیده بودند و این صحنه ها و شهادت اشرف و موسی بدست رژیمی که باصطلاح انقلاب کرده یعنی کاری که شاه نتوانست انجام بدهد، نتوانست چنین مجاهدینی را اعدام کند و از دور خارج کند. اینکاری بود که خمینی بر سر انقلابیون ایران آورد، اشرف و موسی نمونه هایی هستند سمبل های تاریخی ما اسطوره هایی در مقاومت بودند که اینطور باصطلاح رژیم ادعا می کرد که کمر مجاهدین شکسته شد ولی نه تنها شکسته نشد بلکه راه جدیدی باز شد و این راه هرچه قوی تر و مستحکم تر شد که تا به امروز این صحنه ادامه دارد.
پرویزکریمیان: سوال بسیار خوبی است. سالگرد سیاهکل که درود می فرستم به شهدای فدایی که در آن سالیان سیاه تاریخ ایران با فدای خودشان آنها هم راهگشایی عظیمی داشتند و این راه بدست مجاهدین و فدایی ها در آن سالیان به جلو باز شد. شهادت اشرف و موسی اگر بخواهیم دقیق بگوییم و آنرا با تاریخ بسنجیم مبتنی بر سنت فدا در سازمان مجاهدین خلق ایران است. سازمان مجاهدین خلق ایران وقتی که بنیان گذاری شد و زمانی که اولین ضربه سال پنجاه را خورد، بنیانگذاران سازمان چه قیمتی پرداختند؟ حرف این بود که چگونه این سازمان ماندگار می شود در حالیکه بیش از ۹۰ درصد کادر مرکزی سازمان و اعضای سازمان دستگیر شده بودند. خیلی ها در ذهن شان این بود که برای اینکه بشود سازمان را استمرار داد باید بنیانگذاران سالم بمانند و همین را تبلیغ می کردند. رژیم هم همین را تبلیغ می کرد ولی در آنجا سنتی بنا گذاشته شد آنکه اگر بخواهیم راه را ادامه بدهیم و برای ماندگاری باید قیمت بدهیم و فدا کنیم و بنیانگذاران سازمان مجاهدین با فدای جانشان و رفتن بپای جوخه اعدام و پذیرش همه مسئولیت ها، این راه را باز کردند و همین راه بود که کل اعضای سازمان در زمان شاه تا دینش مقاومت کردند. در زندان ها بالاترین مقاومت ها را داشتند که تاریخچه سازمان این را نشان می دهد البته، الان فرصت پرداختن به آن نیست ولی هر کسی که تاریخچه سازمان را بداند، زندان های زمان شاه بستر مقاومت سرسختانه در برابر وحشیگریهای نظام شاهنشاهی بود که تا دینش ماندند و تا آخرین روزها هم در زندانها بودند از جمله اشرف و موسی و برادر مسعود و خیلی از فرماندهان و مسئولین سازمان که بسیاری شان هم شهید شده اند، جزء آخرین دسته از زندانیانی بودند که از زندانهای شاه و از جمله زندان قصر در سی دیماه خارج شدند.
ما در فاز سیاسی، از روز اول می دانستیم که این سیستم انحصار طلب خمینی و دستگاه مادون ارتجاعیش نمی تواند با انقلابیون کنار بیاید، به همین دلیل از همان روز اول سرکوب و توطئه چیدن را شروع کرد.
ما در پایان فاز سیاسی که حدود دو و نیم سال طول کشید بیش از شصت شهید داده بودیم، بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک کرده باشیم. یعنی قیمت را دادیم تا این مبارزه بطور اصولی پیش برود. در سی خرداد حتما همه بخاطر دارند و مردم ایران می دانند، وقتی که مجاهدین در سی خرداد ، قیام کردند، رژیم و سپاه پاسداران رسما اعلام کردند که باذن رهبر شلیک می کنیم و شلیک کرد و انبوهی را بخاک و خون کشید. در فاز نظامی فداکاری های بی حد و حصر نسل جدید مجاهدین و کسانی که از زمان شاه بودند، بازهم تا انتها ایستادند و این مسیر را طی کردند.
بعد از سی خرداد گذشتیم و از زمانیکه در زمان جنگ ضد میهنی که رخ داد انبوهی از مجاهدین که بخاطر وطن پرستی در جنگ هم شرکت داشتند بدست رژیم اعدام شدند زندان ها که داستان هایش روشن است.
در جنگ ضد میهنی که جریان داشت مجاهدین یک گامی بلند برداشتند و آنهم این بود که با آمدن به عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران تنور جنگ طلبی رژیم را که برای استمرار حکومت خودش ترتیب داده بود، گل گرفتند، و خمینی اعلام کرد که جام زهر خورده و صلح را پذیرفت یعنی با قیمتی که مجاهدین دادند جنگ را متوقف کردند بعد بدنبال آن قدم به قدم قیمت ها داده شد و هر قیمتی داده شد مابازای آن، راهی باز شد. مثلا خلاصه می کنم در ده شهریور در اشرف قتل عام کردند و رژیم می خواست روحیه بشکند، می خواست اعلام پیروزی بکند. در جا اعلام هزار اشرف شد. استراتژی ارتش آزادیبخش بر این بنا شد که با هزار اشرف مسیر را به جلو باز کند بعد از هجرت بزرگ کانون های شورشی تاسیس شدند که همین کانون های شورشی هستند که راه و مسیری را که طی کرده اند ما را به این نقطه رسانده اند که امروز قیام های پی در پی در ۹۶ و در آبان ۹۸ و در دی ماه ۹۸ همچنان ادامه دارد گفتید که چه پیامی دارد پیام آن این است که آن پایهگذاری سنت فدا استمرارش در این قیام هاست و وجود کانون های شورشی در سراسر ایران دارد و استمرار پیدا می کند
پرویزکریمیان: هیچ وقت مجاهدین آغازگر این جنگ یعنی جنگ مسلحانه نبودند. مجاهدین طی دو و نیم سال، بیش از شصت شهید دادند تا مبارزه مسالمت آمیز. بتواند استمرار پیدا کند. روز سی خرداد نقطه ای بود که مطلقا ظرفیت ادامه این راه وجود نداشت. ما می توانستیم مثل خیلی ها که در اثر سختی های مبارزه کوتاه آمدند و با خمینی راه آمدند و ما هم می توانستیم تسلیم بشویم و یا اینکه مبارزه مان را استمرار بدهیم. لذا انتخاب کردیم که استمرار بدهیم و این اوج شرف یک انقلابی است که وقتی همه راهها بسته می شوند، راه دیگری را انتخاب می کند و مجاهدین همین کار را کردند کما اینکه خوبه به یک موضوع اشاره کنم. در همان بازار شامی که لاجوردی در زندان درست کرده بود، زندانیان مجاهد را بخط کردند و آنها را بالای پیکر موسی آوردند که هدفشان در هم شکستن روحیه آنها بود ولی همه زندانیان به پیکر موسی ادای احترام کردند و بلافاصله همه شان را پای جوخه های اعدام بردند اینگونه فداکاریها بود که این راه را باز کرد. اما در باره خشونت اگر راهی بجز این وجود دارد مجاهدین اولین کسانی هستند که آنرا انتخاب می کنند چونکه این مسیر مبارزه راه ساده ای نیست و قیمت سنگینی دارد و تا بحال بیش از ۱۲۰ هزار شهید داده ایم و تا توانستیم این رژیم را به این نقطه برسانیم کاش فرصت میبود بیشتر صحبت کنیم ولی اگر چنین مبارزه ای نبود و اگر چنین مجاهدینی نمیبودند و اگر چنین قیمتی را نمی دادند، این رژیم الان چیز دیگری بود. در صورتیکه الان در سراشیب سرنگونی و سقوط است. باید بدانیم که اگر چنین مقاومت نبود و اگر این مبارزه به این ترتیب استمرار پیدا نمی کرد رژیم یک جور دیگه ای بود و مردم ایران صدبار از وضعیتی که دارند، وضعیتشان بدتر میبود
پرویزکریمیان: گفتم از ابتدای تاسیس مجاهدین، سنتی بنا گذاشته شد. شهادت اشرف و موسی و ۱۹ بهمن و ۱۲ اردیبهشت و ده مرداد… و قدم به قدم که جلو می آییم همه اش ادامه آن سنت دیرینه پرداخت و فدا برای راه باز کردن است. راه مبارزه با رژیم چیزی نیست جز قیمت دادن. این قیمت دادن ها باعث شده که این مبارزه استمرار پیدا کند.
در ۱۰ شهریور رژیم می خواست کمر مجاهدین را بشکند و ۵۲ شهید، با آن وضعیت از مجاهدین گرفت و باصطلاح می خواستند اشرف را تعطیل کنند! ولی مجاهدین چکار کردند هزار اشرف بپا کردند و الان می بینیم که محصول آن مبارزه و ادامه آن مسیر است که به اینجا کشیده شده آیا چیزی بجز این بوده است؟. قیام ها از قیام مشهد در سالهای زمان رفسنجانی و قیام قزوین و قیام اسلامشهر و در ادامه ۷۸ و ۸۸ و ۹۶که پنبه اصلاح طلبی زده شد و آبان و دیماه ۹۸ این استمرار خواهد داشت قیام ها سر باز ایستادن ندارد این رژیم با همین منوال تا پای سرنگونی خواهد رفت.
پرویزکریمیان:حتما اگر استراتژی کم هزینه تری بود آنرا انتخاب می کردند ولی اجازه بدین به یک نکته اشاره کنم که مجاهدین در سنت فدا که در مقابلش سنت بی هزینگی است یعنی تسلیم شدن در مقابل رژیم انکه انتخاب می کند مسیری که باید قیمتش را بدهد هیچگاه خودش را در برابر دشمن تسلیم نمی کند هر استراتژی که سرسوزنی تسلیم از توی آن در بیاید که تجربه اش در تاریخ دیدیم آن استراتژی نیست که مردم ایران را به پیروزی برساند الان جوانانی که در داخل ایران مقاومت می کنند مثال ساده ای بزنم در قیام آبانماه چه اتفاقی افتاد؟ ارتش گرسنگان به صحنه آمد چیزی برای از دست دادن نداشتند که آنطور به جان رژیم افتادند در عرض یکی دو روز لرزه سرنگونی به سرتا پای رژیم انداختن خودشان، اعلام کردند که در آستانه سرنگونی بودند و دعا می کردند که سرنگون نشده اند! این از کجا در آمد؟ آیا مردم کوچه و خیابان راه دیگه ای دارند؟ درچهل سال گذشته چه بلاهایی سرشان آمده است؟ وچقدر سرکوب شده اند؟ چه برایشان باقی مانده است و کدام سرمایه مملکت تو جیب مردم رفته است؟ الان برای صدور تروریزم به خارج و پر کردن جیب چپاولگرانی که مسئولین این کشور شده اند و آقا زاده هایشان که در کشورهای مختلف بدنبال مطامع و مسائل خودشان هستند آیا جز این برای مردم داشته است؟ آیا مردم بازهم باید سرشان را پایین بگیرند؟ این قانون جامعه و قانون تکامل است وقتی کارد به استخوان می رسد معلومه که مردم چنین واکنشی نشان می دهند. این از کارد به استخوان رسیدن مردم است که اینطور واکنش نشان می دهند. البته کانون های شورشی بدلیل فهم و احساس مسئولیت شان، جلو دار این مسیر هستند. جلودار بوده و خواهند بود
پرویزکریمیان: هسته های مقاومت که در آن سالها شکل گرفتند استمرار مبارزه را تضمین می کردند. اصل موضوع که کلیت مقاومت بود در مرزها خودشان را آماده میکردند. الان کلیت این مقاومت همچنان وجود دارد استراتژی کانون های شورشی بر گسترش هرچه بیشتر مبتنی است که به آن استراتژی هزار کانون شورشی به آن می گوییم این مسیر قدم به قدم رو به جلو باز میشود که در ادامه، هسته های مقاومت است که بدنه مقاومت در داخل کشور است که کار خودش را انجام می دهد. این جزئی و بخشی از مقاومت در سراسر دنیاست و نوک پیکانش است.
پرویزکریمیان: اول اینکه، این حرف که «چگونه جرات پیدا می کنند» می توانیم از آن هموطن سوال کنیم که آیا می توانید بگید قیام ۹۶ چطوری اتفاق افتاد؟ می توانیم بگوئیم قیام آبان۹۸ چطور اتفاق افتاد. می توانیم بگوییم استمرار قیام ها در سال ۸۸ چطوری اتفاق افتاد همین مردم بودند همین مردم در صحنه هستند که مقاومت را به پیش می برند اگر سرکوب رژیم به این شدت نباشد که یک روزه طومار رژیم را در هم می پیچند. همین الان در اوج سرکوب، کانون های شورشی دارند راه به جلو باز می کنند. جوانان شورشی دارند راه را باز می کنند. بارها و بارها از جانب مقاومت ایران گفته شده است که رژیم اگر اهل این است که پای یک انتخابات سالم و آزاد بیاید یک روزه جارو میشود. این یک حقیقت است برای اینکه ما داریم می بینیم مگر رژیم راهی برای کسی باز گذاشته است. مگر خدمتی به مردم ایران کرده است، بجز چپاول بجز سرکوب!
پرویزکریمیان: اینکه می گویند مبارزه به نتیجه نرسیده نتیجه از نظر شما چیست؟یعنی مثلا چه انتظاری دارید؟ یک جنگ تمام عیاری بین مردم و مقاومت ایران با رژیم سرکوبگری که تلاش کرده همه منابع این مملکت را در راستای سرکوب بکار بگیرد جریان دارد آیا انتظار داریم یک روزه پیش برود؟ تکامل مسیر خودش را طی می کند ولی من می توانم بگویم که شما بیایید و وضعیت فعلی رژیم را با ده سال پیش مقایسه کنید. ده سال پیش رژیم در آستانه رسیدن به سلاح اتمی بود. تمام اروپا و حتی آمریکا را بخدمت گرفته بود البته با پرداخت همه منابع ایران چونکه آنها دنبال منافع خودشان هستند با باج دادن و باج گیری تلاش کرده است که آنها را به مماشات وادارد و اینکار را کرده و آنها را پشت خودش آورده بود و یا مثلا در جنگ عراق آمریکا با دوازده دولت علیه مجاهدین و علیه مقاومت ایران همدست شد و قرارگاه مجاهدین را بمباران کردند شما همه اینها را با هم مقایسه کنید که الان وضعیت رژیم چگونه است؟ الان از هر جهت در گوشه رینگ است. تحت فشار های مختلف است و طوری شده که قدرت تکان خوردن ندارد بعنوان مثال می توان وضعیت رژیم در انتخابات را دیدکه بحث جداگانه ای می خواهد یعنی یک مقایسهی ساده بین وضعیت الان رژیم با ده سال پیش رژیم. آنزمان در ماکزیمم استفاده از مماشات اروپایی ها و آمریکا بود ولی الان صحنه چیز دیگری است چونکه همین مقاومت و همین مبارزه و همین قیام ها اتفاق افتاده تا آنها فهمیده اند و مثلا علت اینکه ترامپ از برجام خارج شد قیام ۹۶ بود و علت اینکه آمریکا سلیمانی را زد قیام آبانماه بود. اینها تاثیرات متقابل این مسیری است که می رویم اگر ادم اینها را نبیند فکر می کند مبارزه به نتیجه نرسیده است. این رژیم یک روزی سرنگون خواهد شد و این مبارزه به نتیجه رسیده است ولی رژیم سرکوبش را می کند و مقاومت هم کارش را می کند بلحاظ اتمی هر قدمی بردارد مقاومت هست سر قاسم سلیمانی خواست قدرت نمایی کند و جنازه گردونی کرد ولی مردم و مقاومت و کانون های شورشی همه عکس های سلیمانی را به آتش کشیدند و خامنه ای در مهمترین سخنرانیش که بعد از هشت سال به نماز جمعه آمده بود مهمترین حرفش این بود که چرا اینها آتش می زنند؟ حالا می خواهد یک جنایت کاری را که در منطقه عامل همه ترور ها و جنایت ها بود به مردم ایران بعنوان یک سردار قالب کند. مردم این را می فهمند جوابش را چی می دهند با آتش زدن عکس منحوس می دهند جوابش را با اقدامات روزانه می دهند همین الان وقتی که می گوییم مقاومت رو به جلو است حتما اخبار را می بینید در اخبار پریشب چه را نشان داد؟ همین علم الهدی که همیشه برای مردم ایران شاخ و شانه می کشد، لانه اش را منهدم کردند قبل از آن قرارگاه خاتم سپاه بود و قرارگاههای دیگر و هر روز در ایران کانون ها دارند همین کارها را می کنند و این مقاومت با شدت و قدرت به پیش می رود. اینکه رژیم گرد و خاک می کند و قدرت دستش هست به این معنی نیست که رو به جلو است و گام به گام رو به عقب است و بالاجبار به عقب نشینی واداشته می شود. در انتخابات می بینیم که چرا رژیم این مسیر را می رود.
پرویزکریمیان: سال ۹۶مردم ایران شعار می دادند. «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» . این ماجرا تمام شده است. اینکه این رژیم تلاش می کند چند صباحی خودش را سر قدرت نگه دارد چیز عجیب و غریبی نیست و نه اصول گرا و نه اصلاح طلب در این رژیم کاری نمی توانند بکنند. جنگ و جدال هایشان هم تنها برای چپاول بیشتر است و بارها ثابت شده است. الان هم خامنه ای که باصطلاح رد صلاحیت می کند، چه صلاحیتی، همه شان سر و ته یک کرباسند. ولی الان خامنه ای مسیر انقباض را می رود چونکه نمی تواند چنین وضعیتی را تحمل کند ولی آیا این مسئله ای از او حل می کند خیر، با اصلاحطلب بازی و اصولطلب بازی سعی می کند خودش را در صحنه بین المللی طوری سرپا نگه دارد. وقتی خودش دارد یک بخشی از خودش را حذف می کند. دارد خودش را تضعیف می کند یعنی حذف آن باند تضعیف خود نظام است ولی چرا اینکار می کند؟ چون نمی خواهد شکاف باقی بماند. چونکه از این می ترسد که در این انتخابات جرقه ای زده بشود و قیامی دیگر سر تا پای رژیم را بگیرد. تلاش می کند که چنین اتفاقی نیفتد. از آنطرف هم سعی می کند با دستگیریهای متعدد افراد مقاومت یک جوری ساکت نگه دارد ولی آنطرف دارد چکار می کند یک پای خودش را لنگ می کند و این عواقب دارد عواقبی که سرتا پای رژیم همین الان افتاده اگر شما به نشریات مراجعه کنید به صحبت های نماز جمعه گوش کنید همه دعواها بین راس رژیم است حرف هایی که خامنه ای به روحانی زده و حرف هایی که روحانی به خامنه ای زده هر کسی این را می فهمد که چنین کنش و واکنشی در بالاترین سطح رژیم نشانه شکاف های فوق العاده عمیقی در پایین رژیم است. روحیه ای برای این رژیم نمانده است، بازهم سرکوب می کند ولی مقاومت و مردم به درک دیگری رسیده اند و به نقطه ای از پرداخت و فدا رسیده اند که هر موقع که فرصت بشه سرتاپای رژیم را به آتش می کشند. کما اینکه، در قیام آبانماه اینکار را انجام دادند کما اینکه، در قیام دیماه حرف های اصلی را زدند. «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر». همه این حرف هایی که مردم می زنند حرف های اصلی است اینها بیان شده و مردم خوب خوب می فهمند. لذا، در پاسخ به آن هموطن هیچ آبی از اینها نه تنها گرم نمی شود اصلا در پی این نیستند بلکه دنبال چپاول بیشتر هستند الان یکی می تواند دیگری را بیشتر حذف کند همین کار را می کند ولی آنچه اتفاق خواهد افتاد شکاف هرچه عمیق تر و به سود مقاومت است و مقاومت و جوانان در سرتاسر مقاومت از این فرصت ها استفاده می کنند و هر آنچه نشانه ای از رژیم و انتخاباتش هست چه قبل و چه بعد نه باید سالم بگذارند و مقاومت خودشان را باید نشان بدهند. همین کاری که کانون های شورشی می کنند و نمی گذارند چیزی از اینها سالم بماند و حتما استمرار خواهد داشت.
نکته ای خطاب به جوانان عزیز و کانون های شورشی ضروری دیدم که یادآوری کنم که فرصت، فرصت طلایی است رژیم در ضعیف ترین نقطه خودش است از قدرت نمایی های پوشالی که سر موضوعات مختلف می کند کسی واهمه ای ندارد و خود جوانان که در صحنه هستند، بیشتر از همه می دانند که چگونه با این رژیم و مزدورانش باید برخورد کرد. ما در موقعیتی قرار داریم که نباید کوچکترین فرصتی را به رژیم و عواملش بدهیم و نباید بگذاریم که صحنه خیابان های ایران کوچه ها و محله های ایران و دانشگاههای ایران، جولانگاه مزدوران رژیم باشد. باید زد همه را داغون کرد تنها راه هم همین است، زیرا که به تجربه دیدیم رژیمی که فقط دنبال چپاول است و این چهل سال فقط چپاولگری را ترویج کرده و کشتار و جنایت و صدور بحران به خارج، محکوم به سرنگونی است و باید اینکار را بکنیم و این وظیفه ما و وظیفه تک تک جوانان است و با تمام قوی در همه جا باید بکوشیم.